- شکسته حال
- بینوا و تهیدست و پریشان و تنگدست
معنی شکسته حال - جستجوی لغت در جدول جو
- شکسته حال
- پریشان حال، بدحال، بی نوا، تنگ دست، بدبخت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنایه از ضعیف و ناتوان
پرنده ای که بالش شکسته باشد، کنایه از ضعیف، ناتوان، کنایه از ملول، آزرده
پریشان خاطر
دل شکسته، آزرده دل، رنجیده، رنج دیده